حكمت نامه لقمان (409)
نصايح لقمان به مردم (109)
احاديث لقمان حكيم (45)
چهل حديث قرآني (41)
ترجمه و تفسير سوره مباركه لقمان (34)
احاديث امام عصر (18)
زندگينامه لقمان حكيم (14)
پاي درس لقمان حكيم (9)
نصايح لقمان به فرزندش (8)
مقالات سوره لقمان (5)
كليپ قرآني (2)
پندي از سقراط حكيم (1)
ورزش در احاديث (1)
انشاي حكمت (1)
احادیث لقمان حکیم (1)
آمده ام شاه پناهم بده (0)
بدون موضوع (12)
فيلم - قرائت و ترجمه گوياي سوره مباركه لقمان
متن سوره مباركه لقمان همراه با فايل پي دي اف
كليپ صوتي - بچه ها هم بايد امر به معروف كنند
عكس نوشته - سوره مباركه لقمان آيه ۱۸- مغرور نباش
فيلم - قرائت و ترجمه گوياي سوره مباركه لقمان
آخرين پند لقمان حكيم از زبان مرحوم دولابي(عمارنامه)
انيميشن حق شناسي لقمان حكيم(عمارنامه)
ديدار حضرت آيتالله سبحاني با رهبر انقلاب
تصاوير / ترخيص رهبر انقلاب از بيمارستان
عيادت دانشجويان از رهبر معظم انقلاب تصاوير
تصاوير صبح پنجشنبه رهبر انقلاب در بيمارستان
محور بيانات رهبري در ديدارهاي با خبرگان
ويژه نامه چند رسانه اي� هفته دفاع مقدس�
خاطره اي كه شهيد مطهري را ۲۰ دقيقه خنداند!
آموزش تصويري مناسك حج تمتع
عكس/ مزارِ ديدني يك اهل ايمان
ستارگان كوير شهرستان كاشان
قبله هفتمين
حكمت نامه
پندهاي پدرانه لقمان
شهر ري
اِقرَا بِاسمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ
از تبار باران
صراط مستقيم
دعوت حق
آرامش بخش قلب
زنان معراجي
قرآن،بهشت طلايي
آواي .:::. نــدبــه
ثقلين
تلاوت هاي برتر
سوره مباركه لقمان
لهوالحديث
طلبه مبلغ
راه زندگي
شاه دلارا
بانـــــــوي خورشيد
بانوي امداد
سجده لقمان
پندهاي لقماني
فلاحت نامه
پايگاه مجازي ناصحين
مسير حق
قرآن كتاب زندگي
لقمان حكيم
فرشتگان خاكي
سوره مباركه لقمان
. . . سوره لقمان . . .
روشنايي راه زندگي،قرآن
قران مسير روشن هدايت
لقمان هدايت زندگي
قرآن سوره لقمان
مسير حق
سجده لقمان
تعداد بازدیدها :
تعداد نوشته ها :
تعداد نظرات :
رمز دستيابى لقمان به حكمت
پاسخ اجمالى پرسش مذكور ، اين است كه نور حكمت ، بر پايه سنّت الهى ، مقدّمات خاصّ خود را دارد [ ر . ك : دانشنامه عقايد اسلامى : ج 2 / معرفتشناسى / بخش ششم / فصل چهارم : خاستگاه الهام .]كه مهمترين آنها ، عبارت است از : ايمان، اخلاص، عمل صالح، زهد و غذاى حلال . جامعترين سخن در مقدّمات حكمت، سخنى است منسوب به امام حكيمان ، على عليه السلام ، كه مىفرمايد :
( مَن أخلَصَ للّهِِ أربَعينَ صَباحا، يَأكُلُ الحَلالَ ، صائِما نَهارَهُ ، قائِما لَيلَهُ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . [ مسند زيد بن على : ص 384 .] )
( هر كس چهل روز اخلاص داشته باشد، حلال بخورد ، روز را روزه بگيرد و شب زندهدارى كند، خداوند پاك ، چشمههاى حكمت را از دلش بر زبانش روان مىسازد. )
و امّا پاسخ تفصيلى اين پرسش : در مورد لقمان ، در روايات مختلف ، به نكات متعدّدى از مقدّمات حكمت اشاره شده است، چنان كه در حديث نبوى آمده است :
( حَقّا أقولُ : لَم يَكُن لُقمانُ نَبِيّا ولكِن كانَ عَبدا كَثيرَ التَّفَكُّرِ ، حَسَنَ اليَقينِ أحَبَّ اللّهَ فَأَحَبَّهُ ومَنَّ عَلَيهِبِالحِكمَةِ [ مجمع البيان : ج 8 ص 494، بحار الأنوار : ج 13 ص 424 .] . )
( حقيقتا مىگويم : لقمان ، پيامبر نبود ؛ بلكه بندهاى انديشمند بود، يقينى نيكو داشت، خدا را دوست مىداشت و خداوند هم او را دوست داشت و با اعطاى حكمت به او ، بر وى منّت گذاشت . )
در گزارش ديگرى آمده است :
مردى در برابر لقمان حكيم ايستاد و به وى گفت : تو لقمانى؟ تو برده
بنى نحاسى؟
لقمان جواب داد : آرى! او گفت: پس تو همان چوپان سياهى؟
لقمان گفت : سياهىام كه واضح است! چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟
آن مرد گفت : ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر درِ خانه تو و قبول كردن گفتههاى تو .
لقمان گفت : برادرزاده! اگر كارهايى كه به تو مىگويم ، انجام بدهى، تو هم همينگونه مىشوى.
گفت: چه كارى؟
لقمان گفت: فروبستن چشمم ، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاكدامنىام ، وفاكردنم به وعده و پايبندىام به پيمان ، و مهماننوازىام ، پاسداشت همسايهام و رها كردن كارهاى نامربوط . اين ، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مىبينى . [ البداية و النهاية : ج 2 ص 124، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 337 .]
و در گزارشى ديگر مىخوانيم :
به لقمان گفته شد: آيا تو برده فلان قبيله نيستى؟
گفت: چرا!
گفته شد: چه چيزْ تو را به اين مقام كه ما مىبينيم رساند؟
گفت: راستگويى، امانتدارى ، رها كردن كارهاى نامربوط به من، فرو بستن چشمم ،نگهدارى زبانم و پاكى خوراكم . پس هر كه كمتر از اينها داشت، كمتر از من است و هر كه بيشتر داشت ، برتر از من است و هر كه همينها را انجام داد، همانند من است. [ تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .]
و در گزارشى ديگر آمده :
مردى از كنار لقمان گذشت ، در حالى كه مردم ، پيش او ايستاده بودند . به او گفت: آيا تو برده بنى فلان نيستى؟
گفت: چرا!
گفت: همانى كه در فلان و فلان كوه ، چوپانى مىكردى؟
گفت: آرى!
گفت: چه چيزى تو را به اينجا رساند كه من مىبينم؟
جواب داد: راستگويى و خاموشى در برابر چيزهايى كه به من ربطى نداشتند . [ الصمت ، ابن ابى الدنيا : ص 296 ح 675، الدرّ المنثور : ج 6 ص 512 .]
و قطب الدين راوندى در كتاب لبّ اللباب مىگويد :
إنَّ لُقمانَ رَأى رُقعَةً فيها «باسمِ اللّهِ» ، فَرَفَعَها وأكَلَها، فَأَكرَمَهُ بِالحِكمَةِ . مستدرك الوسائل : ج 4 ص 389 ح 4995 .]
لقمان، قطعه يادداشتى را ديد كه در آن ، «بسم اللّه» نوشته شده بود . آن را برداشت و خورد و خداوند ، وى را به پاس آن، با حكمت ، پاس داشت.
جامعترين سخن درباره رمز دستيابى لقمان به حكمت ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه مىفرمايد :
( هلا! به خدا سوگند كه لقمان ، به دليل حَسَب و دارايى و خانواده و تنومندى و زيبايى ، از حكمتْ برخوردار نشد ؛ بلكه مردى توانمند در كار خداوند و پارسا به خاطر خدا بود . آرام و خاموش ، ژرف انديش، متفكر، باريك بين و عبرتآموز . هرگز روزى را به خواب نرفت و به جهت پوشش شديدش هيچ گاه كسى او را در حالت قضاى حاجت و
شستشو نديد . وى، داراى ژرفايى نگاه و احتياط در كار بود . از ترس گناه ،هيچ گاه براى چيزى نخنديد و هرگز خشم نگرفت و با كسى شوخى نكرد و اگر چيزىاز امور دنيا به او رسيد، خوشحالى نكرد و براى از دست دادنش غمگين نشد. با زنانى ازدواج كرد و فرزندان زيادى نصيبش شد و پيش از وى داغ آنان بر دلشنشست و بر مرگ هيچ كدام نگريست. هر گاه با دو نفر متخاصم و يا جنگنده برخورد كرد، ميان آنها سازش و دوستى ايجاد كرد و هر وقت سخن كسى را ـ كه ازآن ، خوشش مىآمد ـ شنيد، از تفسير آن پرسيد و اين كه آن را از چه كسى يادگرفته است . با فقيهان و حكيمان ، فراوان همنشينى مىكرد و به قاضيان و فرمانروايان و پادشاهان ، سر مىكشيد و به قاضىها دلسوزى و با فرمانروايانو پادشاهان ، به جهت بى توجهىشان به خدا و بى خيالىشان در اين باره، از سر مهر برخورد مىكرد . عبرت آموخت و آنچه را كه با آن مىتوان بر نفسْ فائق آمد، آموخت و به وسيله آن ، با هوسش مبارزه كرد و به كمك آن ، از شيطان ، دورى نمود. با انديشه ، قلبش را و با عبرتها، جانش را درمان كرد وبه سوى جايى كوچ نمىكرد ، مگر آن كه سودى داشته باشد. به اين جهت بود كه حكمت داده شد و عصمت بخشيده شد . [ تفسير القمّى : ج 2 ص 162 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 409 ح 2 .] )
گفتنى است كه اين روايات با هم اختلافى ندارند ؛ زيرا هر يك به بخشى از مقدّمات حكمت حقيقىاى كه نصيب لقمان شد ، اشاره مىكنند و به سخن ديگر، همه اين اقدامات ، در پيدايش نور حكمت ـ كه خداوند متعال به لقمانْ عنايت نمود ـ نقش دارند.
منابع:
شيعه نيوز
بيتوته
آيا لقمان ، پيامبر بود؟
اتّفق العلماء على أنّه كان حكيما و لم يكن نبيّا إلاّ عكرمة ، فإنّه قال : كان لقمان نبيّا ، تفرّد بهذا القول . [ تفسير الثعلبى : ج 7 ص 312 .]
علما اتفاق نظر دارند كه لقمان حكيم بوده و پيامبر نبوده است بجز عِكرِمه كه گفته است : «لقمان ، پيامبر بوده است» و او در اين نظر ،
تنهاست .
امّا طَبرِسى در مجمع البيان مىگويد :
اختلف في لقمان ، فقيل : إنّه كان حكيما و لميكن نبيّا ، عن ابن عبّاس و مجاهد و قَتادة و أكثر المفسّرين ، و قيل : إنّه كان نبيّا ، عن عكرمة و السدّي و الشعبيّ . [ مجمع البيان : ج 8 ص 439 .]
درباره لقمان ، اختلاف است . ابن عباس و مجاهد و قَتاده و اكثر مفسّران ، برآناند كه وى حكيم بوده و پيامبر نبوده است و از عِكرِمه و سُدّى و شَعبىنقل است كه وى پيامبر بوده است .
اهل بيت عليهمالسلام با صراحت ، نبوّت لقمان را نفى كردهاند ، چنان كه از پيامبر خدا نيز نقل شده است :
( حَقّا أقولُ : لَميَكُن لُقمانُ نَبِيّا . [ ر . ك : ص 51 (نپذيرفتن داورى ميان مردم) .] )
( حقيقتا مىگويم : لقمان ، پيامبر نبود . )
گفتنى است اگر كسانى كه لقمان را پيامبر دانستهاند ، مقصودشان از نبوّت، نبوتِ اِنبايى باشد، نظريّه آنان با احاديث ، قابل جمع است .
شيعه نيوز
بيتوته
آرامگاه
در معجم البلدان آمده است :
وفي شرقي بحيرة طبريّة قبر لقمان الحكيم و ابنه ، و له باليمن قبر ، واللّه أعلم بالصحيح منهما . [ معجم البلدان : ج 4 ص 19 .]
در شرقدرياچه طبريّه [در فلسطين] ، قبر لقمان حكيم و پسرش است و براىاو در يمنهمقبرىهست وخداوند به درستىهر كدام، داناتراست.
شيعه نيوز
بيتوته
طول عمر
هيچ كس را از آدميان ، عمر ، چون لقمان نبوده است . سه هزار سال عمر داشت. چون عمرش به آخر رسيد، ملك الموت بيامد . او را ديد در ميان نيستان نشسته ، زنبيل مىبافت . ملك الموت گفت : اى لقمان! سه هزار سال عمر يافتى .چرا خانهاى نساختى؟
گفت : ابله ، كسى كه او را چون تويى در پى بُوَد و او را پرواى خانه ساختن باشد!
در گزارشى ديگر آمده است كه لقمان حكيم ، سه هزار و پانصد سال ، عمر كرد .
ديگرى گامى فراتر نهاده و گفته است :
لقمان فرزند خويش را از ره پند گفت : چهار هزار سال، چهار هزار پيغمبر را چاكرى كردم ... .
گفتنى است كه دليل قاطعى براى اثبات هيچ يك از اين گزارشها وجود ندارد . البتّه دليلى بر نفى آنها هم وجود ندارد ؛ ليكن از مجموع آنها به ضميمه برخى احاديث ، شايد بتوان طولانى بودن عمر وى را اثبات كرد . [ به نظر مىرسد كه بعضى از مورّخان ، بين لقمان حكيم و لقمان بن عاد كبير (صاحبكركسان) فرق نگذاشتهاند و آن دو را يكى دانستهاند ؛ در حالى كه لقمان بنعاد كبير، در زمان هود عليه السلام و لقمان حكيم در عصر حضرت داوود عليه السلام زندگى مىكرده است . پيامبرىِ هود عليه السلام ، طبق برخى گزارشها ،حدود هشتصد سال پيش از بعثت داوود عليه السلام است و با توجّه به جوانىِ لقمان در زمان داوود عليه السلام ، روشن است كه اين دو نمىتوانند يكى باشند .
طول عمر لقمان بن عاد ، توجّه بسيارى از دانشمندان را به خود معطوف داشته است . مثلاً شيخ صدوق و شيخ مفيد ، نام او را در شمار مُعمَّرين ، جهت اثبات طول عمر امام مهدى عليه السلام ياد كردهاند (ر . ك : كمال الدين و تمام النعمة : ص 559 ، الفصول العشرة : ص 94) .
شاعران و داستانسرايان عرب نيز در اين زمينه ، قلمفرسايى كردهاند و از او شخصيتى افسانهاى ساختهاند ، به گونهاى كه جاحظ (م 255ق) مىنويسد : وكانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الأكبر والأصغر ولقيم بن لقمان في النباهة والقدر وفي العلم والحكم وفي اللسان وفي الحلم وهذان غير لقمان الحكيم المذكور في القرآن؛ عرب، جايگاه لقمان بن عاد اكبر و اصغر و لقيم بنلقمان را در هوشمندى، منزلت، دانش، حكمت، ادب و بردبارى بزرگ مىشمارد. و اين دو، البته، غير از لقمان ياد شده در قرآن هستند (البيان والتبين : ج 1 ص23 و 161) .]
شيعه نيوز
بيتوته
شاگردان
محدّث قمى رحمهالله مىگويد :
قيل : إنّ بطليموس كان تلميذ جالينوس ، و جالينوس تلميذ بليناس ، و بليناس تلميذ أرسطو، و أرسطو تلميذ أفلاطون ، و أفلاطون تلميذ سقراط ، و سقراط تلميذ بقراط ، و بقراط تلميذ جاماسب ، و جاماسب أخو كشتاسب وهو من تلامذة لقمان الحكيم ، مثل فيثاغورث الحكيم المشهور . [ الكنى و الألقاب : ج 2 ص 74 .]
گفته شده: بطليموس، شاگرد جالينوس و وى شاگرد بليناس و او شاگرد ارسطو و اين يكى شاگرد افلاطون و افلاطون شاگرد سقراط و او شاگرد بقراط و بقراط شاگرد جاماسب و او شاگرد اخوگشتاسب و وى از شاگردان لقمان حكيم بوده است. همانند فيثاغورث ، حكيم پر آوازه.
شيعه نيوز
بيتوته
نقش انگشتر
السَّترُ لِما عايَنتَ أحسَنُ مِن إذاعَةِ ما ظَنَنتَ . [ إحياء العلوم : ج 2 ص 475 .]
پوشاندن آنچه ديدى بهتر است از افشاى آنچه گمان دارى .
شيعه نيوز
بيتوته
پيشه
در برخى گزارشها ذكر شده كه لقمان ، در جامعه بنى اسرائيل ، قضاوت مىكرده است ؛ [ جامع البيان : ج 11 ص 67 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 510 .] ليكن اين گونه گزارشها برخلاف رواياتى است كه عدم قبول قضاوت را مبدأ حكمت لقمان مىدانند . [ ر.ك : ص 51 (نپذيرفتن داورى ميان مردم) .]
همچنين به عقيده برخى از پژوهشگران ، اسناد معتبرى وجود دارند كه نشان مىدهند لقمان ، علاوه بر حكمت، داراى دانش پزشكى و فنّ بيمارىشناسى و معالجه بيماران نيز بوده است .
شيعه نيوز
بيتوته
محلّ زندگى
بر پايه برخى روايات، لقمان ، بخشى از عمر خود را در موصل ، يكى از شهرهاى مهمّ شمال عراق ، سپرى كرده است . شهر ديگرى كه جايگاه زندگى لقمان در آخرين سالها و يا روزهاى عمر وى شناخته مىشود، شهر رَمله [ رَمله ،نامى مشترك بين چند مكان است. [معروفترين آنها] شهرى بزرگ در فلسطين قديمبوده كه آبادىهاى آن، خراب شده است. فاصله اين شهر تا بيت المقدس، هجده روز بوده است . همچنين مكانهايى با همين نام : يكى در اطراف دجله مقابل كرخ بغداد، منطقهاى در بحرين (بخشهاى شمالى عربستان) ، محلّهاى در سرخس و... وجود داشته است (معجم البلدان : ج3 ص69) .] است .
شيعه نيوز
بيتوته
تاريخ زندگى
بعثت عيسى عليه السلام و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله ، زندگى مىكرده است .
بر پايه برخى گزارشها، اوج شهرت لقمان ، با سلطنت كيقُباد ، سرسلسله كيانيان در ايران ، مقارن بوده است . يك نظريّه نيز وجود دارد كه لقمان در حدود 554 م ، متولّد شده است. بنا بر اين ، مىتوان حدس زد كه از زمان زندگى لقمان تاكنون ، بين دو هزار و پانصد تا سه هزار سال مىگذرد و نه بيشتر .
شيعه نيوز
بيتوته
بردگى
( أوَّلُ مَن كاتَبَ لُقمانُ الحَكيمُ وكانَ عَبدا حَبَشِيّا . [ دعائم الإسلام : ج 2 ص 309 ح 1165 .] )
( اولين برده كه با مولايش قرارداد آزادى (مُكاتبه) بست ، لقمان حكيم بود و او بردهاى حبشى بود. )
اما بر پايه گزارش ثعالبى و ابن قُتَيبه، لقمان ، بردهاى حبشى بود كه در تملّك مردى از بنى اسرائيل قرار داشت. وى او را آزاد كرد و ثروتى هم در اختيارش گذاشت. گفتهاند : لقمان، در آغاز ، به قيمت سى مثقال يا سى مثقال ونيم زر فروخته شد.
شيعه نيوز
بيتوته
نژاد و مشخّصات ظاهرى
( قيل للقمان : ما أقبَحَ وَجهَكَ! قالَ : تَعتِبُ عَلَى النَّقشِ أو عَلى فاعِلِ الناقش؟! [ مجمع البيان : ج 8 ص 496 .] )
( به لقمانْ گفته شد : چه صورت زشتى دارى؟ گفت بر نقّاشى ايراد مىگيرى يا بر نقّاش؟! )
امّا آنچه در برخى گزارشها آمده كه وى را «كوتاه قامتِ پهن بينى (قصير
أفطس)» يا «پهن بينى (أفطسُ الأنف)» يا «كفيده پاشنه (مشقّق القدمين)» يا«ستبر لب (غليظُ الشَّفَتَين) » و يا «پهن پا و كژ قدم و زانو به هم چسبيده (غليظ المَشافر ومُصفَّح القَدَمَين)» خواندهاند ، دليلى قاطع ندارد .
شيعه نيوز
بيتوته
تبار
تارح» ، عدّهاى وى را فرزند «باعوراء» ، برخى وى را فرزند «ليان بن ناحور بن تارح» ، گروهى او را فرزند «عنقاء بن سرون»، برخى وى را فرزند «عنقاء بن مِربَد»، برخى او را فرزند «عنقاء بن ثيرون»، و برخى وى را فرزند«كوش بن سام بن نوح» دانستهاند .
بديهى است كه انتخاب يكى از اين قولها ، نه آسان است و نه ضرورى ؛ ولى مىتوان گفت كه لقمان ، داراى نسبنامه معروفى نبوده است، چنان كه در حديثىاز امام صادق عليه السلام اشاره شده است :
( أما وَاللّهِ ما اُوتِيَ لُقمانُ بِحَسَبٍ ولا مالٍ ولا أهلٍ ولا بَسطٍ في جِسمٍ ولا جَمالٍ . )
( به خدا سوگند ، حكمت از رهگذر نژاد و ثروت و بزرگى جسم و زيبايى اندام، به لقمان داده نشد . )
شيعه نيوز
بيتوته
حكايت
اول اينكه سعي كن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري!
دوم اينكه در بهترين بستر و رختخواب جهان بخوابي !
سوم اينكه در بهترين كاخها و خانه هاي جهان زندگي كني !!!
پسر لقمان گفت اي پدر ما يك خانواده بسيار فقير هستيم چطور من مي توانم اين كارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد :
اگر كمي ديرتر و كمتر غذا بخوري هر غذايي كه ميخوري طعم بهترين غذاي جهان را مي دهد .
اگر بيشتر كار كني و كمي ديرتر بخوابي در هر جا كه خوابيده اي احساس مي كني بهترين خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستي كني و در قلب آنها جاي مي گيري و آنوقت بهترين خانه هاي جهان مال توست .
شيعه نيوز
بيتوته
نمونه هايي از حكمت لقمان
لقمان در آغاز، برده خواجه اي توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عين جاه و جلال و ثروت و مكنت دچار شخصيتي ضعيف و در برابر ناملايمات زندگي بسيار رنجور بود و با اندك سختي زبان به ناله و گلايه مي گشود، اين امر لقمان را مي آزرد اما راه چاره اي به نظر او نمي رسيد، زيرا بيم آن داشت كه با اظهار اين معني، غرور خواجه جريحه دار شود و با او راه عناد پيش گيرد. روزگاري دراز وضع بدين منوال گذشت تا روزي يكي از دوستان خواجه خربزه اي به رسم هديه و نوبر براي او فرستاد. خواجه تحت تأثير خصائل ويژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف كرد و لقمان با روي گشاده و اظهار تشكر آنها را تناول كرد تا به قطعه آخر رسيد، در اين هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد كه خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زياد رو به لقمان كرد و گفت: چگونه چنين خربزه تلخي را خوردي و لب به اعتراض نگشودي؟ لقمان كه دريافت زمان تهذيب و تأديب خواجه فرا رسيده است، به آرامي و با احتياط گفت: واضح است كه من تلخي و ناگواري اين ميوه را به خوبي احساس كردم اما سالهاي متمادي من از دست پر بركت شما، لقمه هاي شيرين و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود كه با دريافت اولين لقمه ناگوار، شكوه و شكايت آغاز كنم. خواجه از اين برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبوني خود در برابر ناملايمات پي برد و در اصلاح نفس و تهذيب و تقويت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شكيبايي بياراست. روزي ديگر خواجه لقمان در سرايي، سفره اي گسترده بود و ميهمانان خود را در سايه جود و كرمش پذيرايي مي كرد. لقمان كه در خدمت ميهمانان و تهيه وسايل رفاه ايشان سعي وافر داشت از شنيدن سخنان بيهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتي بود تا عادت زشت آنها را گوشزد كند و در اصلاح و تهذيب آنها گامي بردارد. در اين هنگام گروهي از ميهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندي ذبح كند و غذايي از بهترين اعضاءِ گوسفند مهيا سازد. لقمان غذايي لذيذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد ميهمانان آورد. روزي ديگر خواجه امر كرد، از بدترين اعضاءِ گوسفند، غذايي آماده سازد، لقمان بار ديگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهيا كرد. خواجه با تعجب پرسيد: چگونه است كه اين دو عضو گوسفند هم بهترين و هم بدترين هستند؟ لقمان پاسخ داد: اين دو عضو مهمترين اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانكه اگر دل سرشار از نيت خير و زبان گوياي حكمت و معرفت و حلاّل مشكلات و مسايل مردم باشد، اين دو عضو بهترين اعضاء هستند و هر گاه دل بدانديش و پست نيت باشد، زبان گوياي غيبت و تهمت و محرك فتنه و فساد، هيچيك از اعضا، بدتر و زيان بارتر از اين دو عضو نخواهد بود. لقمان نيك و بد هر كاري را مشروط به رضاي وجدان و خشنودي خداوند مي دانست و تمجيد و تحسين خلق را هدف خود قرار نمي داد و از خرده گيري و عيبجويي آنها نيز هراسي نداشت و اين موضوع را نيز همواره به فرزند خود گوشزد مي نمود، تا روزي به جهت اطمينان خاطر، تصميم گرفت اين حقيقت را نزد پسر خود مصور سازد. لقمان به فرزند خود گفت: مركب را آماده ساز و مهياي سفر شو. چون مركب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پياده دنبال خود روان كرد. در اين حال گروهي كه در مزارع خود مشغول كار بودند آنها را نظاره كردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلي، خود سواره است و كودك معصوم را پياده به دنبال مي كشد. سپس لقمان خود از مركب پياده شد و پسر را سوار بر مركب كرد تا به گروهي ديگر از مردم رسيد، اين بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بي ادب و بي تربيتي، پدر پير و ضعيف خود را پياده گذاشته و خود با نيروي جواني و تنومندي بر مركب سوار است. حقا كه در تربيت او غفلت شده است. در اين حال لقمان نيز همراه فرزند خود سوار مركب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسيدند، مردم اين قوم چون آنها را ديدند گفتند: عجب مردم بي رحمي، هر دو چنين بار سنگيني را بر حيوان ناتوان تحميل كرده اند و هيچ يك زحمت پياده روي را به خود نمي دهند. در اين هنگام لقمان و پسر هر دو از مركب پياده شدند و راه را پياده ادامه دادند تا به دهكده ي ديگري رسيدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نكوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگريد، پير سالخورده و جوان خردسال هر دو پياده در پي مركب مي روند و جان حيوان را از سلامت خود بيشتر دوست دارند. چون اين مرحله از سفر نيز تمام شد لقمان با تبسمي معني دار به فرزند خود گفت: حقيقت را در عمل ديدي، اكنون بدان كه هيچگاه خشنودي تمام مردم و بستن زبان آنها امكان پذير نيست؛ پس خشنودي خداوند و رضاي وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسين و تمجيد يا توبيخ و نكوهش ديگران توجهي نكن. لقمان همواره رعايت اعتدال و ميانه روي را از شروط كاميابي و موفقيت در امور زندگي مي دانست و رعايت اين اصل را در كليه شئون زندگي لازم و ضروري مي شمرد و معتقد بود افراط و تندروي مي تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگي تبديل كند. لقمان براي درك صحيح اين موضوع، با بياني جالب و منطقي، فرزند خود را چنين نصيحت كرد: فرزندم اين نصيحت پدر را همواره آويزه گوش خود كن و در زندگي همواره لذيذترين غذاها را ميل كن و فاخرترين جامه ها را بپوش و در بهترين بستر بيارام و از زيباترين زنان ، انتخاب كن . فرزند لقمان از نصايح پدر سخت متعجب شد، زيرا پدر كه همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگي تشويق مي كرد، اين بار او را به افراط و تن پروري ترغيب مي نمود. لذا علت را از پدر خويش جويا شد. لقمان گفت: منظور من از اين سخن آن بود كه اگر زماني براي برآوردن حاجت خود اقدام كني كه ضرورت و شدت آن به اوج خود رسيده باشد، از ساده ترين آنها عالي ترين مراتب لذت را خواهي برد. اگر هنگامي براي خواب و استراحت اقدام كني كه بي خوابي حواس و قواي تو را تحت تأثير و تسخير خود قرار داده باشد، در اين حال پاره خشتي بهتر از بالش پَر و بستري زبر و خشن خوشآيندتر از ملايمترين آنها خواهد بود. فرزندم اگر زماني بر سر سفره بنشيني كه گرسنگي، صبر و طاقت از تو بريده باشد، ساده ترين غذاها براي تو لذيذتر از طعام پادشاهان خواهد بود. اگر نياز تو به جامه تازه مبرم باشد و لباس پيشين قابل استفاده نباشد، جامه كرباس از خلعت شاهانه براي تو برازنده تر خواهد بود... مريدي خلاصه معرفت و روح حكمت لقمان را جويا شد وي گفت: خلاصه معرفت و روح حكمت من آن است كه از امور زندگي آنچه به عهده خالق است، تكلف و زحمتي بر خود روا نمي دارم و آنچه به عهده من است در آن سستي و كوتاهي نمي كنم.
منابع:
شيعه نيوز
بيتوته