header

لقمان مقام علم و حكمت

home
list
archive
درباره وبلاگ
--بسم الله الرحمن الرحیم-- --وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن یَشْكُرْ فَإِنَّمَا یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ-- هر آینه به لقمان حکمت دادیم و گفتیم : خدا را سپاس گوی ، زیرا هر، که سپاس گوید به سود خود سپاس گفته ، و هر که ناسپاسی کند خدا بی نیاز و ستودنی است./ پيامبر اسلام(ص) فرمود: « هر كسي كه سوره لقمان را بخواند در قيامت رفيق و دوست او است و به عدد كساني كه كار نيك يا بد انجام دادند( به حكم امر به معروف و نهي از منكر در برابر آنها) ده حسنه به او داده مي شود.»
آمار وبلاگ

تعداد بازدیدها :

346918

تعداد نوشته ها :

708

تعداد نظرات :

19

آیه قرآن تصادفی

روزشمار فاطمیه تاریخ روز
اوقات شرعی تماس با ما

رمز دستيابى لقمان به حكمت

مهم‏ترين و آموزنده‏ترين نكته در زندگى‏نامه لقمان، رمز دستيابى وى به حكمتاست . به سخن ديگر، بايد به اين پرسش پاسخ گفت كه : لقمان ، چه كرد كه خداوند متعال ، او را از نعمتِ حكمت، برخوردار نمود؟ اگر اين رازْ گشوده شود، ديگران نيز مى‏توانند به فراخور استعداد و تلاش خود ، به نور حكمت ، دست يابند .
پاسخ اجمالى پرسش مذكور ، اين است كه نور حكمت ، بر پايه سنّت الهى ، مقدّمات خاصّ خود را دارد [ ر . ك : دانش‏نامه عقايد اسلامى : ج 2 / معرفت‏شناسى / بخش ششم / فصل چهارم : خاستگاه الهام .]كه مهم‏ترين آنها ، عبارت است از : ايمان، اخلاص، عمل صالح، زهد و غذاى حلال . جامع‏ترين سخن در مقدّمات حكمت، سخنى است منسوب به امام حكيمان ، على عليه السلام ، كه مى‏فرمايد :
( مَن أخلَصَ للّه‏ِِ أربَعينَ صَباحا، يَأكُلُ الحَلالَ ، صائِما نَهارَهُ ، قائِما لَيلَهُ، أجرَى اللّه‏ُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . [ مسند زيد بن على : ص 384 .] )
( هر كس چهل روز اخلاص داشته باشد، حلال بخورد ، روز را روزه بگيرد و شب زنده‏دارى كند، خداوند پاك ، چشمه‏هاى حكمت را از دلش بر زبانش روان مى‏سازد. )
و امّا پاسخ تفصيلى اين پرسش : در مورد لقمان ، در روايات مختلف ، به نكات متعدّدى از مقدّمات حكمت اشاره شده است، چنان كه در حديث نبوى آمده است :
( حَقّا أقولُ : لَم يَكُن لُقمانُ نَبِيّا ولكِن كانَ عَبدا كَثيرَ التَّفَكُّرِ ، حَسَنَ اليَقينِ أحَبَّ اللّه‏َ فَأَحَبَّهُ ومَنَّ عَلَيهِبِالحِكمَةِ [ مجمع البيان : ج 8 ص 494، بحار الأنوار : ج 13 ص 424 .] . )
( حقيقتا مى‏گويم : لقمان ، پيامبر نبود ؛ بلكه بنده‏اى انديشمند بود، يقينى نيكو داشت، خدا را دوست مى‏داشت و خداوند هم او را دوست داشت و با اعطاى حكمت به او ، بر وى منّت گذاشت . )
در گزارش ديگرى آمده است :
مردى در برابر لقمان حكيم ايستاد و به وى گفت : تو لقمانى؟ تو برده
بنى نحاسى؟
لقمان جواب داد : آرى! او گفت: پس تو همان چوپان سياهى؟
لقمان گفت : سياهى‏ام كه واضح است! چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟
آن مرد گفت : ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر درِ خانه تو و قبول كردن گفته‏هاى تو .
لقمان گفت : برادرزاده! اگر كارهايى كه به تو مى‏گويم ، انجام بدهى، تو هم همين‏گونه مى‏شوى.
گفت: چه كارى؟
لقمان گفت: فروبستن چشمم ، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاك‏دامنى‏ام ، وفاكردنم به وعده و پايبندى‏ام به پيمان ، و مهمان‏نوازى‏ام ، پاسداشت همسايه‏ام و رها كردن كارهاى نامربوط . اين ، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى‏بينى . [ البداية و النهاية : ج 2 ص 124، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 337 .]
و در گزارشى ديگر مى‏خوانيم :
به لقمان گفته شد: آيا تو برده فلان قبيله نيستى؟
گفت: چرا!
گفته شد: چه چيزْ تو را به اين مقام كه ما مى‏بينيم رساند؟
گفت: راستگويى، امانتدارى ، رها كردن كارهاى نامربوط به من، فرو بستن چشمم ،نگهدارى زبانم و پاكى خوراكم . پس هر كه كمتر از اينها داشت، كمتر از من است و هر كه بيشتر داشت ، برتر از من است و هر كه همين‏ها را انجام داد، همانند من است. [ تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .]
و در گزارشى ديگر آمده :
مردى از كنار لقمان گذشت ، در حالى كه مردم ، پيش او ايستاده بودند . به او گفت: آيا تو برده بنى فلان نيستى؟
گفت: چرا!
گفت: همانى كه در فلان و فلان كوه ، چوپانى مى‏كردى؟
گفت: آرى!
گفت: چه چيزى تو را به اين‏جا رساند كه من مى‏بينم؟
جواب داد: راستگويى و خاموشى در برابر چيزهايى كه به من ربطى نداشتند . [ الصمت ، ابن ابى الدنيا : ص 296 ح 675، الدرّ المنثور : ج 6 ص 512 .]
و قطب الدين راوندى در كتاب لبّ اللباب مى‏گويد :
إنَّ لُقمانَ رَأى رُقعَةً فيها «باسمِ اللّه‏ِ» ، فَرَفَعَها وأكَلَها، فَأَكرَمَهُ بِالحِكمَةِ . مستدرك الوسائل : ج 4 ص 389 ح 4995 .]
لقمان، قطعه يادداشتى را ديد كه در آن ، «بسم اللّه‏» نوشته شده بود . آن را برداشت و خورد و خداوند ، وى را به پاس آن، با حكمت ، پاس داشت.
جامع‏ترين سخن درباره رمز دستيابى لقمان به حكمت ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه مى‏فرمايد :
( هلا! به خدا سوگند كه لقمان ، به دليل حَسَب و دارايى و خانواده و تنومندى و زيبايى ، از حكمتْ برخوردار نشد ؛ بلكه مردى توانمند در كار خداوند و پارسا به خاطر خدا بود . آرام و خاموش ، ژرف انديش، متفكر، باريك بين و عبرت‏آموز . هرگز روزى را به خواب نرفت و به جهت پوشش شديدش هيچ گاه كسى او را در حالت قضاى حاجت و
شستشو نديد . وى، داراى ژرفايى نگاه و احتياط در كار بود . از ترس گناه ،هيچ گاه براى چيزى نخنديد و هرگز خشم نگرفت و با كسى شوخى نكرد و اگر چيزىاز امور دنيا به او رسيد، خوش‏حالى نكرد و براى از دست دادنش غمگين نشد. با زنانى ازدواج كرد و فرزندان زيادى نصيبش شد و پيش از وى داغ آنان بر دلشنشست و بر مرگ هيچ كدام نگريست. هر گاه با دو نفر متخاصم و يا جنگنده برخورد كرد، ميان آنها سازش و دوستى ايجاد كرد و هر وقت سخن كسى را ـ كه ازآن ، خوشش مى‏آمد ـ شنيد، از تفسير آن پرسيد و اين كه آن را از چه كسى يادگرفته است . با فقيهان و حكيمان ، فراوان هم‏نشينى مى‏كرد و به قاضيان و فرمانروايان و پادشاهان ، سر مى‏كشيد و به قاضى‏ها دلسوزى و با فرمانروايانو پادشاهان ، به جهت بى توجهى‏شان به خدا و بى خيالى‏شان در اين باره، از سر مهر برخورد مى‏كرد . عبرت آموخت و آنچه را كه با آن مى‏توان بر نفسْ فائق آمد، آموخت و به وسيله آن ، با هوسش مبارزه كرد و به كمك آن ، از شيطان ، دورى نمود. با انديشه ، قلبش را و با عبرت‏ها، جانش را درمان كرد وبه سوى جايى كوچ نمى‏كرد ، مگر آن كه سودى داشته باشد. به اين جهت بود كه حكمت داده شد و عصمت بخشيده شد . [ تفسير القمّى : ج 2 ص 162 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 409 ح 2 .] )
گفتنى است كه اين روايات با هم اختلافى ندارند ؛ زيرا هر يك به بخشى از مقدّمات حكمت حقيقى‏اى كه نصيب لقمان شد ، اشاره مى‏كنند و به سخن ديگر، همه اين اقدامات ، در پيدايش نور حكمت ـ كه خداوند متعال به لقمانْ عنايت نمود ـ نقش دارند.

منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

آيا لقمان ، پيامبر بود؟

به شمارى از عالمان ، نسبت داده شده كه لقمان را پيامبر مى‏دانند . در تفسير الثعلبى آمده است :
اتّفق العلماء على أنّه كان حكيما و لم يكن نبيّا إلاّ عكرمة ، فإنّه قال : كان لقمان نبيّا ، تفرّد بهذا القول . [ تفسير الثعلبى : ج 7 ص 312 .]
علما اتفاق نظر دارند كه لقمان حكيم بوده و پيامبر نبوده است بجز عِكرِمه كه گفته است : «لقمان ، پيامبر بوده است» و او در اين نظر ،
تنهاست .
امّا طَبرِسى در مجمع البيان مى‏گويد :
اختلف في لقمان ، فقيل : إنّه كان حكيما و لم‏يكن نبيّا ، عن ابن عبّاس و مجاهد و قَتادة و أكثر المفسّرين ، و قيل : إنّه كان نبيّا ، عن عكرمة و السدّي و الشعبيّ . [ مجمع البيان : ج 8 ص 439 .]
درباره لقمان ، اختلاف است . ابن عباس و مجاهد و قَتاده و اكثر مفسّران ، برآن‏اند كه وى حكيم بوده و پيامبر نبوده است و از عِكرِمه و سُدّى و شَعبىنقل است كه وى پيامبر بوده است .
اهل بيت عليهم‏السلام با صراحت ، نبوّت لقمان را نفى كرده‏اند ، چنان كه از پيامبر خدا نيز نقل شده است :
( حَقّا أقولُ : لَم‏يَكُن لُقمانُ نَبِيّا . [ ر . ك : ص 51 (نپذيرفتن داورى ميان مردم) .] )
( حقيقتا مى‏گويم : لقمان ، پيامبر نبود . )
گفتنى است اگر كسانى كه لقمان را پيامبر دانسته‏اند ، مقصودشان از نبوّت، نبوتِ اِنبايى باشد، نظريّه آنان با احاديث ، قابل جمع است .


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

آرامگاه

در منابع تاريخى ، از چند نقطه به عنوان مدفن لقمان ياد شده است . برخى از مورّخان ، اَيله را محلّ دفن لقمان مى‏دانند . برخى ديگر، آرامگاه وى را درشهر رَمله مى‏دانند . برخى سيّاحان نيز در گزارش سفر خود ، از زيارت قبر لقمان در شهر اسكندريه در شمال مصر خبر داده‏اند .
در معجم البلدان آمده است :
وفي شرقي بحيرة طبريّة قبر لقمان الحكيم و ابنه ، و له باليمن قبر ، واللّه‏ أعلم بالصحيح منهما . [ معجم البلدان : ج 4 ص 19 .]
در شرق‏درياچه طبريّه [در فلسطين] ، قبر لقمان حكيم و پسرش است و براى‏او در يمن‏هم‏قبرى‏هست وخداوند به درستى‏هر كدام، داناتراست.


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

طول عمر

درباره طول عمر لقمان نيز گزارش‏هاى مختلفى وجود دارد . برخى ، عمر لقمان را دويست سال دانسته‏اند . در گزارش ديگرى ، عمر لقمان ، هزار سال ذكر شده است . در گلستان سعدى آمده است :
هيچ كس را از آدميان ، عمر ، چون لقمان نبوده است . سه هزار سال عمر داشت. چون عمرش به آخر رسيد، ملك الموت بيامد . او را ديد در ميان نيستان نشسته ، زنبيل مى‏بافت . ملك الموت گفت : اى لقمان! سه هزار سال عمر يافتى .چرا خانه‏اى نساختى؟
گفت : ابله ، كسى كه او را چون تويى در پى بُوَد و او را پرواى خانه ساختن باشد!
در گزارشى ديگر آمده است كه لقمان حكيم ، سه هزار و پانصد سال ، عمر كرد .
ديگرى گامى فراتر نهاده و گفته است :
لقمان فرزند خويش را از ره پند گفت : چهار هزار سال، چهار هزار پيغمبر را چاكرى كردم ... .
گفتنى است كه دليل قاطعى براى اثبات هيچ يك از اين گزارش‏ها وجود ندارد . البتّه دليلى بر نفى آنها هم وجود ندارد ؛ ليكن از مجموع آنها به ضميمه برخى احاديث ، شايد بتوان طولانى بودن عمر وى را اثبات كرد . [ به نظر مى‏رسد كه بعضى از مورّخان ، بين لقمان حكيم و لقمان بن عاد كبير (صاحبكركسان) فرق نگذاشته‏اند و آن دو را يكى دانسته‏اند ؛ در حالى كه لقمان بنعاد كبير، در زمان هود عليه السلام و لقمان حكيم در عصر حضرت داوود عليه السلام زندگى مى‏كرده است . پيامبرىِ هود عليه السلام ، طبق برخى گزارش‏ها ،حدود هشتصد سال پيش از بعثت داوود عليه السلام است و با توجّه به جوانىِ لقمان در زمان داوود عليه السلام ، روشن است كه اين دو نمى‏توانند يكى باشند .
طول عمر لقمان بن عاد ، توجّه بسيارى از دانشمندان را به خود معطوف داشته است . مثلاً شيخ صدوق و شيخ مفيد ، نام او را در شمار مُعمَّرين ، جهت اثبات طول عمر امام مهدى عليه السلام ياد كرده‏اند (ر . ك : كمال الدين و تمام النعمة : ص 559 ، الفصول العشرة : ص 94) .
شاعران و داستان‏سرايان عرب نيز در اين زمينه ، قلم‏فرسايى كرده‏اند و از او شخصيتى افسانه‏اى ساخته‏اند ، به گونه‏اى كه جاحظ (م 255ق) مى‏نويسد : وكانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الأكبر والأصغر ولقيم بن لقمان في النباهة والقدر وفي العلم والحكم وفي اللسان وفي الحلم وهذان غير لقمان الحكيم المذكور في القرآن؛ عرب، جايگاه لقمان بن عاد اكبر و اصغر و لقيم بنلقمان را در هوشمندى، منزلت، دانش، حكمت، ادب و بردبارى بزرگ مى‏شمارد. و اين دو، البته، غير از لقمان ياد شده در قرآن هستند (البيان والتبين : ج 1 ص23 و 161) .]


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

شاگردان

حمد اللّه‏ مستوفى در تاريخ گزيده ، فيثاغورث (حكيم يونانى لبنانى الأصل) وجاماسب (حكيم ايران باستان) را از شاگردان لقمان حكيم دانسته است . همچنينگفته شده كه انباذقلس ، حكيم معروف يونانى ، حكمت را در شام از لقمان فرا گرفت و به يونان برد . برخى ، لقمان بن عاد را نيز كه در زمان هود عليه السلام مى‏زيسته است ، از شاگردان لقمان شمرده‏اند .
محدّث قمى رحمه‏الله مى‏گويد :
قيل : إنّ بطليموس كان تلميذ جالينوس ، و جالينوس تلميذ بليناس ، و بليناس تلميذ أرسطو، و أرسطو تلميذ أفلاطون ، و أفلاطون تلميذ سقراط ، و سقراط تلميذ بقراط ، و بقراط تلميذ جاماسب ، و جاماسب أخو كشتاسب وهو من تلامذة لقمان الحكيم ، مثل فيثاغورث الحكيم المشهور . [ الكنى و الألقاب : ج 2 ص 74 .]
گفته شده: بطليموس، شاگرد جالينوس و وى شاگرد بليناس و او شاگرد ارسطو و اين يكى شاگرد افلاطون و افلاطون شاگرد سقراط و او شاگرد بقراط و بقراط شاگرد جاماسب و او شاگرد اخوگشتاسب و وى از شاگردان لقمان حكيم بوده است. همانند فيثاغورث ، حكيم پر آوازه.


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

نقش انگشتر

غزالى در إحياء العلوم نقل كرده است كه در انگشتر لقمان ، اين جمله منقوش بوده است :
السَّترُ لِما عايَنتَ أحسَنُ مِن إذاعَةِ ما ظَنَنتَ . [ إحياء العلوم : ج 2 ص 475 .]
پوشاندن آنچه ديدى بهتر است از افشاى آنچه گمان دارى .


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

پيشه

درباره شغل لقمان نيز گزارش‏هاى گوناگونى وجود دارد . خيّاطى، نجّارى، چوپانى، و هيزم‏كشى ، پيشه‏هايى هستند كه در نقل‏هاى مختلف به لقمان ، نسبتداده شده‏اند. بعضى نيز وى را «نجّاد» معرّفى كرده‏اند، يعنى كسى كه فرش وبستر و بالش مى‏دوزد ؛ امّا هيچ يك از اين گزارش‏ها سند محكمى ندارند .
در برخى گزارش‏ها ذكر شده كه لقمان ، در جامعه بنى اسرائيل ، قضاوت مى‏كرده است ؛ [ جامع البيان : ج 11 ص 67 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 510 .] ليكن اين گونه گزارش‏ها برخلاف رواياتى است كه عدم قبول قضاوت را مبدأ حكمت لقمان مى‏دانند . [ ر.ك : ص 51 (نپذيرفتن داورى ميان مردم) .]
همچنين به عقيده برخى از پژوهشگران ، اسناد معتبرى وجود دارند كه نشان مى‏دهند لقمان ، علاوه بر حكمت، داراى دانش پزشكى و فنّ بيمارى‏شناسى و معالجه بيماران نيز بوده است .


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

محلّ زندگى

بر پايه برخى اسناد تاريخى، بلاد شام ، محلّ زندگى و نشو و نماى لقمان بوده است . [ در گذشته تاريخ، شام ، نام منطقه وسيعى شامل اردن، سوريه، لبنان و فلسطين فعلى بوده است (لغت‏نامه دهخدا) .] برخى عقيده دارند كه لقمان ، اهل آسياى صغير [آسياى صغير تا چند دهه پيش ، به «آناتولى» معروف بود و در عرف جغرافيدانانمسلمان ، به «روم» شهرت داشت (كه مقصود، روم شرقى يا بيزانس است) و اكنون تركيه ناميده مى‏شود .] بوده و در دهكده‏اى موسوم به «آموريوم» ديده به جهان گشوده است. در برخى منابع تاريخى نيز لقمان ، اهل اَيْله [ شهر «اَيْله» در انتهاى خليج «عَقَبَه» در كشور اردن ، بر ساحل شمالى‏ترين نقطه درياى سرخ ، ساخته شده است .] خوانده شده است.
بر پايه برخى روايات، لقمان ، بخشى از عمر خود را در موصل ، يكى از شهرهاى مهمّ شمال عراق ، سپرى كرده است . شهر ديگرى كه جايگاه زندگى لقمان در آخرين سال‏ها و يا روزهاى عمر وى شناخته مى‏شود، شهر رَمله [ رَمله ،نامى مشترك بين چند مكان است. [معروف‏ترين آنها] شهرى بزرگ در فلسطين قديمبوده كه آبادى‏هاى آن، خراب شده است. فاصله اين شهر تا بيت المقدس، هجده روز بوده است . همچنين مكان‏هايى با همين نام : يكى در اطراف دجله مقابل كرخ بغداد، منطقه‏اى در بحرين (بخش‏هاى شمالى عربستان) ، محلّه‏اى در سرخس و... وجود داشته است (معجم البلدان : ج3 ص69) .] است .


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

تاريخ زندگى

تاريخ زندگى اين حكيم الهى ، به طور دقيق ، مشخّص نيست. براساس به گزارش مروج الذهب ، وى در سال دهم سلطنت داوود عليه السلام متولّد شد و تا زمان يونس پيامبر عليه السلام ، زنده بود ؛ امّا برابر برخى روايات، لقمان در زمان داوود عليه السلام ، پيرى سال‏خورده بوده است . [ در حديثى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه : «كان لقمان الحكيم معمّرا قبل داوود عليه السلام في أعوام كثيرة وأنّه أدرك أيّامه وكان معه يوم قتل داوود ؛ لقمان حكيم ، پيش از داوود عليه السلام ، ساليان دراز ، عمر كرد و زمان وى را درك كرد و روزى كه داوود ، [جالوت را ]كشت ، لقمان در كنار او بود» .] برخى بر اين باورند كه وى در فاصله ميان
بعثت عيسى عليه السلام و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله ، زندگى مى‏كرده است .
بر پايه برخى گزارش‏ها، اوج شهرت لقمان ، با سلطنت كيقُباد ، سرسلسله كيانيان در ايران ، مقارن بوده است . يك نظريّه نيز وجود دارد كه لقمان در حدود 554 م ، متولّد شده است. بنا بر اين ، مى‏توان حدس زد كه از زمان زندگى لقمان تاكنون ، بين دو هزار و پانصد تا سه هزار سال مى‏گذرد و نه بيشتر .


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

بردگى

لقمان، برده‏اى حبشى بود . براساس حديثى از امام على عليه السلام ، او نخستين برده‏اى بود كه از رهگذار قراردادِ آزادى‏اى كه با مولاى خود بست ، آزاد شد :
( أوَّلُ مَن كاتَبَ لُقمانُ الحَكيمُ وكانَ عَبدا حَبَشِيّا . [ دعائم الإسلام : ج 2 ص 309 ح 1165 .] )
( اولين برده كه با مولايش قرارداد آزادى (مُكاتبه) بست ، لقمان حكيم بود و او برده‏اى حبشى بود. )
اما بر پايه گزارش ثعالبى و ابن قُتَيبه، لقمان ، برده‏اى حبشى بود كه در تملّك مردى از بنى اسرائيل قرار داشت. وى او را آزاد كرد و ثروتى هم در اختيارش گذاشت. گفته‏اند : لقمان، در آغاز ، به قيمت سى مثقال يا سى مثقال ونيم زر فروخته شد.


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

نژاد و مشخّصات ظاهرى

لقمان، از نژادِ سياه بود . آنچه مسلّم است ، وى از جمال ظاهرى ، بى‏بهره بوده است، چنان كه در حديثى كه ملاحظه شد ، به اين مطلب اشاره شده است . طَبرِسى رحمه‏الله در مجمع البيان آورده است :
( قيل للقمان : ما أقبَحَ وَجهَكَ! قالَ : تَعتِبُ عَلَى النَّقشِ أو عَلى فاعِلِ الناقش؟! [ مجمع البيان : ج 8 ص 496 .] )
( به لقمانْ گفته شد : چه صورت زشتى دارى؟ گفت بر نقّاشى ايراد مى‏گيرى يا بر نقّاش؟! )
امّا آنچه در برخى گزارش‏ها آمده كه وى را «كوتاه قامتِ پهن بينى (قصير
أفطس)» يا «پهن بينى (أفطسُ الأنف)» يا «كفيده پاشنه (مشقّق القدمين)» يا«ستبر لب (غليظُ الشَّفَتَين) » و يا «پهن پا و كژ قدم و زانو به هم چسبيده (غليظ المَشافر ومُصفَّح القَدَمَين)» خوانده‏اند ، دليلى قاطع ندارد .


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

تبار

برخى ، لقمان را فرزند «ناحور بن تارح» ، [ وى همان آزر ، پدرْ خوانده و يا سرپرست ابراهيم خليل عليه السلام است .] برخى وى را فرزند «باعور بن
تارح» ، عدّه‏اى وى را فرزند «باعوراء» ، برخى وى را فرزند «ليان بن ناحور بن تارح» ، گروهى او را فرزند «عنقاء بن سرون»، برخى وى را فرزند «عنقاء بن مِربَد»، برخى او را فرزند «عنقاء بن ثيرون»، و برخى وى را فرزند«كوش بن سام بن نوح» دانسته‏اند .
بديهى است كه انتخاب يكى از اين قول‏ها ، نه آسان است و نه ضرورى ؛ ولى مى‏توان گفت كه لقمان ، داراى نسب‏نامه معروفى نبوده است، چنان كه در حديثىاز امام صادق عليه السلام اشاره شده است :
( أما وَاللّه‏ِ ما اُوتِيَ لُقمانُ بِحَسَبٍ ولا مالٍ ولا أهلٍ ولا بَسطٍ في جِسمٍ ولا جَمالٍ . )
( به خدا سوگند ، حكمت از رهگذر نژاد و ثروت و بزرگى جسم و زيبايى اندام، به لقمان داده نشد . )


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

حكايت

روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند مي دهم كه كامروا شوي.
اول اينكه سعي كن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري!
دوم اينكه در بهترين بستر و رختخواب جهان بخوابي !
سوم اينكه در بهترين كاخها و خانه هاي جهان زندگي كني !!!

پسر لقمان گفت اي پدر ما يك خانواده بسيار فقير هستيم چطور من  مي توانم اين كارها را انجام  دهم؟ 
لقمان جواب داد : 
اگر كمي ديرتر و كمتر غذا بخوري هر غذايي كه ميخوري طعم بهترين غذاي جهان را مي دهد .  
اگر بيشتر كار كني و كمي ديرتر بخوابي در هر جا كه خوابيده اي احساس مي كني بهترين خوابگاه جهان است .  
و اگر با مردم دوستي كني و در قلب آنها جاي مي گيري و آنوقت بهترين خانه هاي جهان مال توست .


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

(0) نظر

نمونه هايي از حكمت لقمان

لقمان در آغاز، برده خواجه اي توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عين جاه و جلال و ثروت و مكنت دچار شخصيتي ضعيف و در برابر ناملايمات زندگي بسيار رنجور بود و با اندك سختي زبان به ناله و گلايه مي گشود، اين امر لقمان را مي آزرد اما راه چاره اي به نظر او نمي رسيد، زيرا بيم آن داشت كه با اظهار اين معني، غرور خواجه جريحه دار شود و با او راه عناد پيش گيرد. روزگاري دراز وضع بدين منوال گذشت تا روزي يكي از دوستان خواجه خربزه اي به رسم هديه و نوبر براي او فرستاد. خواجه تحت تأثير خصائل ويژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف كرد و لقمان با روي گشاده و اظهار تشكر آنها را تناول كرد تا به قطعه آخر رسيد، در اين هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد كه خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زياد رو به لقمان كرد و گفت: چگونه چنين خربزه تلخي را خوردي و لب به اعتراض نگشودي؟ لقمان كه دريافت زمان تهذيب و تأديب خواجه فرا رسيده است، به آرامي و با احتياط گفت: واضح است كه من تلخي و ناگواري اين ميوه را به خوبي احساس كردم اما سالهاي متمادي من از دست پر بركت شما، لقمه هاي شيرين و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود كه با دريافت اولين لقمه ناگوار، شكوه و شكايت آغاز كنم. خواجه از اين برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبوني خود در برابر ناملايمات پي برد و در اصلاح نفس و تهذيب و تقويت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شكيبايي بياراست. روزي ديگر خواجه لقمان در سرايي، سفره اي گسترده بود و ميهمانان خود را در سايه جود و كرمش پذيرايي مي كرد. لقمان كه در خدمت ميهمانان و تهيه وسايل رفاه ايشان سعي وافر داشت از شنيدن سخنان بيهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتي بود تا عادت زشت آنها را گوشزد كند و در اصلاح و تهذيب آنها گامي بردارد. در اين هنگام گروهي از ميهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندي ذبح كند و غذايي از بهترين اعضاءِ گوسفند مهيا سازد. لقمان غذايي لذيذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد ميهمانان آورد. روزي ديگر خواجه امر كرد، از بدترين اعضاءِ گوسفند، غذايي آماده سازد، لقمان بار ديگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهيا كرد. خواجه با تعجب پرسيد: چگونه است كه اين دو عضو گوسفند هم بهترين و هم بدترين هستند؟ لقمان پاسخ داد: اين دو عضو مهمترين اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانكه اگر دل سرشار از نيت خير و زبان گوياي حكمت و معرفت و حلاّل مشكلات و مسايل مردم باشد، اين دو عضو بهترين اعضاء هستند و هر گاه دل بدانديش و پست نيت باشد، زبان گوياي غيبت و تهمت و محرك فتنه و فساد، هيچيك از اعضا، بدتر و زيان بارتر از اين دو عضو نخواهد بود. لقمان نيك و بد هر كاري را مشروط به رضاي وجدان و خشنودي خداوند مي دانست و تمجيد و تحسين خلق را هدف خود قرار نمي داد و از خرده گيري و عيبجويي آنها نيز هراسي نداشت و اين موضوع را نيز همواره به فرزند خود گوشزد مي نمود، تا روزي به جهت اطمينان خاطر، تصميم گرفت اين حقيقت را نزد پسر خود مصور سازد. لقمان به فرزند خود گفت: مركب را آماده ساز و مهياي سفر شو. چون مركب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پياده دنبال خود روان كرد. در اين حال گروهي كه در مزارع خود مشغول كار بودند آنها را نظاره كردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلي، خود سواره است و كودك معصوم را پياده به دنبال مي كشد. سپس لقمان خود از مركب پياده شد و پسر را سوار بر مركب كرد تا به گروهي ديگر از مردم رسيد، اين بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بي ادب و بي تربيتي، پدر پير و ضعيف خود را پياده گذاشته و خود با نيروي جواني و تنومندي بر مركب سوار است. حقا كه در تربيت او غفلت شده است. در اين حال لقمان نيز همراه فرزند خود سوار مركب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسيدند، مردم اين قوم چون آنها را ديدند گفتند: عجب مردم بي رحمي، هر دو چنين بار سنگيني را بر حيوان ناتوان تحميل كرده اند و هيچ يك زحمت پياده روي را به خود نمي دهند. در اين هنگام لقمان و پسر هر دو از مركب پياده شدند و راه را پياده ادامه دادند تا به دهكده ي ديگري رسيدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نكوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگريد، پير سالخورده و جوان خردسال هر دو پياده در پي مركب مي روند و جان حيوان را از سلامت خود بيشتر دوست دارند. چون اين مرحله از سفر نيز تمام شد لقمان با تبسمي معني دار به فرزند خود گفت: حقيقت را در عمل ديدي، اكنون بدان كه هيچگاه خشنودي تمام مردم و بستن زبان آنها امكان پذير نيست؛ پس خشنودي خداوند و رضاي وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسين و تمجيد يا توبيخ و نكوهش ديگران توجهي نكن. لقمان همواره رعايت اعتدال و ميانه روي را از شروط كاميابي و موفقيت در امور زندگي مي دانست و رعايت اين اصل را در كليه شئون زندگي لازم و ضروري مي شمرد و معتقد بود افراط و تندروي مي تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگي تبديل كند. لقمان براي درك صحيح اين موضوع، با بياني جالب و منطقي، فرزند خود را چنين نصيحت كرد: فرزندم اين نصيحت پدر را همواره آويزه گوش خود كن و در زندگي همواره لذيذترين غذاها را ميل كن و فاخرترين جامه ها را بپوش و در بهترين بستر بيارام و از زيباترين زنان ، انتخاب كن . فرزند لقمان از نصايح پدر سخت متعجب شد، زيرا پدر كه همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگي تشويق مي كرد، اين بار او را به افراط و تن پروري ترغيب مي نمود. لذا علت را از پدر خويش جويا شد. لقمان گفت: منظور من از اين سخن آن بود كه اگر زماني براي برآوردن حاجت خود اقدام كني كه ضرورت و شدت آن به اوج خود رسيده باشد، از ساده ترين آنها عالي ترين مراتب لذت را خواهي برد. اگر هنگامي براي خواب و استراحت اقدام كني كه بي خوابي حواس و قواي تو را تحت تأثير و تسخير خود قرار داده باشد، در اين حال پاره خشتي بهتر از بالش پَر و بستري زبر و خشن خوشآيندتر از ملايمترين آنها خواهد بود. فرزندم اگر زماني بر سر سفره بنشيني كه گرسنگي، صبر و طاقت از تو بريده باشد، ساده ترين غذاها براي تو لذيذتر از طعام پادشاهان خواهد بود. اگر نياز تو به جامه تازه مبرم باشد و لباس پيشين قابل استفاده نباشد، جامه كرباس از خلعت شاهانه براي تو برازنده تر خواهد بود... مريدي خلاصه معرفت و روح حكمت لقمان را جويا شد وي گفت: خلاصه معرفت و روح حكمت من آن است كه از امور زندگي آنچه به عهده خالق است، تكلف و زحمتي بر خود روا نمي دارم و آنچه به عهده من است در آن سستي و كوتاهي نمي كنم.


منابع:

شيعه نيوز

بيتوته

 

(0) نظر
X